یاسمین خوشگلمیاسمین خوشگلم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
نیکا جونمنیکا جونم، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

دخترخاله ودختر دایی از خواهر عزیز ترم

خاطرات دو دختر بازیگوش در سال 1398

خاطرات دوم تا چهارم اسفند 1397

1397/12/5 13:59
508 بازدید
اشتراک گذاری

ایشون نیکاخانوم خوشگل ماهستند 😘 که تازه راه رفتن یاد گرفتن 🤩

 

خب حالا میریم سراغ سه شنبه دوم اسفند ماه 1397 ❤️     ❤️     ❤️    ❤️      ❤️

 

صبح برای ثبت نام دانشگاه رفته بودم ، برای برگشتنه یک تخم مرغ شانسی خریدمو رفتم منزل خاله ام ، دیگه یاسی عشقم کلی بامن بازی کرد و دائم منو می بوسید 😘  بعد از ظهر برای مراسم تولد زنانه ی شهناز خانوم ، با خاله و یاسی رفتم برای خرید هدیه ، در راه یاسی جونم که داشت ادامس می خورد چندتا عکس ازش گرفتم .

داخل پاساژ یاسمین ما که خیلی خسته شده بود هی گفت اینو می خوام و اونو می خوام 😅 خب بچه گرسنه بود ولی ماکه خیلی عجله داشتیم ، نمی تونستیم  بایستیم و براش چیزی بخریم پس سریع برگشتیم . 😔

 چهارشنبه سوم اسفند 1397 💙     💙     💙    💙      💙

 

صبح زود اماده شدم و با مامان رفتیم دنبال خاله و یاسی و رفتیم مهمانی تولد ، یاسی خانومم بایه پسری به نام کوروش که از او بچه تر بود ، بازی می کرد ، یکدفعه صدای جیغ اومد ، رفتم پیش یاسی ، دیدم تبلت کوروش افتاده زمین ، یاسی هم به کوروش می گفت : توروش اگه به من داده بودی اینطوری نمی شد . 😆

برگشتنه بابا اومد دنبالمون ، تو ماشین یاسی انقدر خوابالو بود ولی اگر می خوابید ، بعد از ظهر بدخواب می شد ، پس باید بیدار می موند ، دخترک موفرفری مظلوم من . 😴

 

 دوباره رفتم خونه ی خاله و شب اونجا بودم ، خیلی خوش گذشت ...

 

پنجشنبه چهارم اسفند 1397 💜    💜    💜    💜     💜

 

 

صبح همگی سوار ماشین خاله شدیم ، و رفتیم خانه ی مامان بزرگ 😍 ، تو ماشین اهنگ زیبایی پخش شد ، یاسی هم با اون اهنگا می خوند . 😆 😘

 

 

 یاسی :

عاشقم تردی  حال دلو بد تردی

بیخیال اخه دست توئه دیگه .......دل ....مونده

تو چیتار تردی    اتیشششی به پا کردی

یاسی و اهنگ فرانسوی که کلا اوجشو بلد بود :

دوز دوز دوز دوز دوز دوز

 

ته اهنگم تازه گفت : اخیش تموم شد هی دوز دوز دوز دوز 😆

 

حالا ماداریم اهنگ گوش میدیم ، یاسی لپ قرمز ما میگه :  مامان ، بهنام قربانی بزار

حالا هی خواهرش ، نیلوفر میگه بهنام بانی ، یاسی بازم میگه بهنام قربانی 🤭

و بالاخره رسیدیم خونه ی  بابا بزرگ و مامان بزرگ 😍

داشتیم با نیلوفر دکور  مامان بزرگ رو تمیز می کردیم ، یاسی هم دستمال گرفت و عروسکاشو تمیز  کرد ، بعدهم مراسم روز مادری داشتیم .

نیکا خانوم خوشگل هم برای شام اومد پیش ما 😍 اخ چقدر دوست داشتنی تر شده 😍

نیکا خوشگل وعزیز دل ما عاشق یاسی 😍 خودکارای رنگی رو پرت می کرد روی زمین تایاسی بردار و بهش بده 😍

نیکا تو بغل بابایی جونش 😍

و در پایان :

خدایا ازتو ممنونم ، ممنونم که خوشبختی رو به دل های ما هدیه دادی 😍

پسندها (6)

نظرات (4)

مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
5 اسفند 97 15:11
بهنام قربانی!!! 😂😂
مامان صدرامامان صدرا
5 اسفند 97 17:20
روزها به کامتون شیرین 😍😍💖💖💖❤❤❤
دخترخاله و دختر عمه عطیه
پاسخ
همچنین برای شما 😍😍❤️❤️💕💕❣️❣️❤️
مامان پریمامان پری
6 اسفند 97 10:29
خدا حفظشون کنه
دخترخاله و دختر عمه عطیه
پاسخ
ممنون از لطف شما 😍
خدا دخترای شما روهم حفظ کنه 💙
مامانیمامانی
8 اسفند 97 20:06
الهییی
خدا حفظشون کنه دوتاییشون رو😚
چه ژستی گرفته یاسی جون😍
دخترخاله و دختر عمه عطیه
پاسخ
مرسی از لطف شما 😍
🌷❤️🌷