10 اسفند 1397 تا 11 اسفند 1397
دیروز تا اومدم دمه در خونشون ، پرید بغلم با چشمای خیس ، بعدم سریع پرسید : عطیه تخم مرغ شانسی رو اوردی ؟
گفتم : اره
از بغلم پایین اومد و با شادی بلند بلند گفت : مامان دیدی گفتم میاره ❤️
بعد تخم دایناسور رو داخل اب انداختیم ، یاسی که صبر نداشت هی می گفت : دو دقیقه دیگه تخمشو میشکنه ، یه دقیقه دیگه می شکنه ، یک ثانیه یا دوثانیه ؟
❤️❤️❤️❤️❤️
💜💜💜💜💜
11 اسفند 1397
خالم برام عکس دایناسور رو فرستاد که از تخمش اومد بیرون ❤️
ویدیوی خاله از یاسی :
عطیه ممنونم
دوست دارم
دستت درد نتونه
می بوسمت
عاشقتم
عزیز من خوشگل خانوم من ، منم دوست دارم زندگیم ❤️
❤️❤️❤️❤️
#یاسی
#عاشقتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی