یاسمین خوشگلمیاسمین خوشگلم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
نیکا جونمنیکا جونم، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

دخترخاله ودختر دایی از خواهر عزیز ترم

خاطرات دو دختر بازیگوش در سال 1398

تولد یاسی باتم سرمای خفته تیرماه 1397

اواخر اسفند 1396 یاسمین خانوم علاقه ی زیادی به فروزن و السا پیدا کرده بود ، عمه جونشم وقتی از دوبی برگشت براش یک عروسک السا اورد، یاسی خانومم کلی ذوق کرد و سریع رفت و لباسای خواهر بزرگش ( نیلوفر) رو پوشید و این عکس روگرفت. علاقه ی شدید این دختر ناز ما باعث شد که تیرماه 1397 تولدی باتم فروزن براش بگیرن . اینم تعدادی از عکسای تولد خانوم گل . ...
15 آذر 1397

خاطرات شمال 1395

شهریور سال 1395 بود . هنوز نمی تونست وایسه توی حیاط ویلا تو شمال ، تو الاچیق هلو انجیری میخورد . همیشه بابابزرگ براش اواز می خواند و تو می رقصیدی ،قربونش برم داشت هلو انجیری می خورد ولی تا بابابزرگ امد تو. الاچیق  ، بدون اینکه بابا بزرگ بخونه ، تا دیدیش شروع کردی به رقصیدن تو این عکسم یاسی جونم اماده بود بریم شمال گردی یادش بخیر ...
14 آذر 1397

روزهای طلایی شهریور تا پایان ابان ماه 1397

وحالا روزهای طلایی 1397 اون روز شما اومده بودی خونه ی ما و منم که سه سال عکاسی خونده بودم یک اتلیه خونگی درست کردم و از این دخمل خوشگلم کلی عکس گرفتم . عکس اخر مربوط به امروزه که برای تولد یکسالگسیت درست کردم عشقم عکس بالا مربوط به یاسی درکودکی یاسی خوشگلم هم اکنون . ...
14 آذر 1397

روزی که برای اولین بار دختر عمه شدم

در سال 1396 خداوند در دی ماه لبخندی به مازد و نیکای خوشگلم رو به ماهدیه کرد . هدیه ای که زندایی عزیزم و همه یما نه ماه انتظارش رو کشیدیم . الان تقریبا یکسال از اون روزای خوشگل میگذره و نیکا خانوم بزرگ وبزرگ تر میشه و دوست داشتنی تر. واینهم سیسمونی های نیکا کوچولو که زندایی گلم و خانواده ی محترمشون تهیه کرده بودند . ...
14 آذر 1397

چطوری پابه زندگیم گذاشت این دخترخاله ی موفرفریم

تیرماه سال 1394 بود که خاله با تمام سختی ها ودشواری ها و دردهای زیادی که داشت بالاخره صبح روز هفدهم ، در بیمارستان نیکان تهران ، دختر موفرفری و چشم مشکی و تپل ما به دنیا اومد . خاله نرگسم اصلا وضعش خوب نبود ، برای بچه داری وضع خوبی نداشت و من و نیلوفر (دخترخاله ی اولیم ) که از من کوچیک تره باید کمکش می کردیم ، خب سه ماه تابستون بیشتر هفته ها پیش خاله می موندم ،انقدر که هنوز یاسی و من عاشق همیم ، دلبستگی تو اون مدت بین ما پیش اومد که باعث شد این وبلاگ رو براش بزنم . ...
14 آذر 1397

سلام و شروع وبلاگم

سلام به تمامی مادرانی که بهشت زیر پایشان است و سلام برتمامی خواهران گل ، من نه مادرم و نه خواهر اما یک دخترخاله ویک دختردایی دارم که از خواهر برام عزیز ترند ، این عکس ، عکس عشق زندگیم یاسی که راجبش قراره حسابی بگم براتون ، کسی که همه ی وجودمه ، هرموقع منو میبینه میپره بغلمو تا لحظه ی اخر تو بغلم میشینه . دخترخالم یاسمین که خیلی دوستش دارم .
14 آذر 1397