یاسمین خوشگلمیاسمین خوشگلم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
نیکا جونمنیکا جونم، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

دخترخاله ودختر دایی از خواهر عزیز ترم

خاطرات دو دختر بازیگوش در سال 1398

خاطرات عید مسافرت شمال 65

1397/9/15 17:25
308 بازدید
اشتراک گذاری

تقریبا دوسالت بود که رفتیم شمال ، هنوز نیکا خوشگلم به دنیا نیودمده بود، تو ویلاتون کلی ذوق می کردیمحبت

اول از شب قبل از سفر بگم که من خونه ی شما بودم . چقدر برامون می رقصیدی و دست میزدیتشویق

بعدش خسته شدی و دائم یک گوشه دراز می کشیدی، منم از فرصت استفاده کردم و چندتا عکس خوشگل ازت گرفتم .خواب آلود

وقتی رفتیم تو ویلاتون ، در محمود اباد شمال ، منو نیلوفر سفره هفت سین خریدیم وچیدیم و شما هی ذوق می کردی و بالا وپایین می پریدی محبت

اینم سفره هفت سین ، کارمنو نیلوفر زیبا

بعد  از سال تحویل ، اقایون بیرون مشغول درست کردن غذا بودند و یاسی داخل پیش خانوما مشغول بازی ،یاسی عاشق داییش بود ، با اون زبون کودکانش می گفت دادا ، ما داشتیم درباره ی دایی یکی از فامیل ها صحبت می کردیم ، مامانی جونش گفت داییش مرد ؟؟؟؟؟؟

دایی هم که تو حیاط بود و یاسی ندیدش ، اخم کرد و با چهر ه ی اماده به گریه دوید سمت پنجرهخطا توراهی می گفت دادا ، وقتی دایی رو توحیاط دید ، لبخندی زد و دوباره نشست ومشغول بازی شد آرام یاسمین خوشگل عاشق دایی جونمون ، انشالله همیشه داییمون صحیح سالم باشه چشمک

یاسی و دایی جونشمحبت

یاسی درحیاط ویلا بوس

دستشو واااااایبوس

عکس بالا مربوط به زمانیه که از خواب بیدار شدیمحبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دخترخاله و دختر عمه عطیهدخترخاله و دختر عمه عطیه
15 آذر 97 17:26
ببخشید تاریخ اشتباه شد 1396 بود قه قهه